سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
[ و در پى جنازه‏اى مى‏رفت ، شنید مردى مى‏خندد فرمود : ] گویا مرگ را در دنیا بر جز ما نوشته‏اند ، و گویا حق را در آن بر عهده جز ما هشته‏اند ، و گویى آنچه از مردگان مى‏بینیم مسافرانند که به زودى نزد ما باز مى‏آیند ، و آنان را در گورهاشان جاى مى‏دهیم و میراثشان را مى‏خوریم ، پندارى ما از پس آنان جاودان به سر مى‏بریم . سپس پند هر پند و پند دهنده را فراموش مى‏کنیم و نشانه قهر بلا و آفت مى‏شویم . [نهج البلاغه]
 
امروز: سه شنبه 103 خرداد 1

بالاخره اخراجی ها رو دیدم

با گذشت از این مسئله که اصلاً فضای فیلم فضای اون سالها نبود ( بجز برادر اون دختر خانم و اون حاج آقا شریفی نیا ) نمیدونم  هدف آقای ده نمکی از اینکه کلی از جک های مصطلح روزمره کوچه بازار را ( البته با انتخاب آقای قاسم خانی ) بهمراه چند تا شعر ( با انتخاب آقای میر شکاک ) با استفاده از چند تا هنرمند واتقعی تبدیل به یک فیلم کرده بود چیست ؟ آیا ایشان معضلی را حل کرد ؟ آیا نسل امروز را با جنگ آشنا کرد و آشتی داد ؟ اون زمون هم شوخ طبعی تو بچه ها بود ، روحیه شاد بود ، اما این لودگی ها رو ما که ندیدیم ، بخدا اگر این فیلم رو کس دیگه ای می ساخت همین آقا مسعود براش آبرو باقی نمیذاشت ، در ضمن یادم رفت بگم که تا جایی که یادم میاد امثال همین آقا مسعود ( و شاید برادر همون دختر خانم ) همیشه کارشون این بود که بقیه را به بی دینی و صلاحیت نداشتن برای عضویت در بسیج متهم میکردند و قبل عملیات می آمدند مرخصی و تازه وقتی اونها رو با یه چفیه و کلی ریش و لباس نظامی می دیدی و میگفتی اخوی قبول باشی کجای منطقه هستی میگفت اهواز !

بهر حال دلم خنک شد که یک قرون هم به مسعود جون کمک مالی نکردم ، سی دی فیلم رو از کلوپ سر محل خریدم به 1500 تومن ناقابل و دلم خنک شد ، اینو داشته باش آق مسعود .

 


 نوشته شده توسط بنده خدا در دوشنبه 86/1/20 و ساعت 12:7 عصر | نظرات دیگران()
درباره خودم

آبدارخانه
بنده خدا
من بدون توجه به نصایح آدم های منفعت طلب روزگار مبنی بر سکوت و آرامش هستم و نمی خواهم یزیدی باشم

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 4
بازدید دیروز: 6
مجموع بازدیدها: 69321
فهرست موضوعی یادداشت ها
جستجو در صفحه

لوگوی دوستان
خبر نامه